♥♡ سلام بر تو ای آفتـــــــاب روشنــــایی بخش ... ♡♥
سلام بر تو ای امام غائب از نظر !!!
....
...
نههههه چه میگویم!!؟؟؟
باید بگویم :
سلام بر تو ای امام حــــــــاضر در قلبها و دیده های از زمین به آسمــــــان رسیده...
.
.
آقای من : آخر چرا از کودکی برای ما اینگونه جا انداخته اند که تو غائبــــی؟؟!!!
چرا همیشه این انسان دو پا ، ندیده هایش را پای نبودن میگذارد ؟؟!!!
چرا نگشتن ها و چشم بستن هایش را پای ندیدن میگذارد؟؟!!
چرا گوشه ای نشستن ها و برای رفع تشنگی : چشم به آسمان دوختن ها و دهان باز کردن به امید آمدن باران از آسمان را بی هیـــــچ تلاش به حـــــاضر نبــــــودن تو تعبیر میکنند !؟؟!!؟!؟!
آخر چرااااااا مولای من ؟؟!!
این چه رسم انسانیت است !!؟؟؟!!!
این چه رسم ادعای عاشقی ست ؟؟؟!!
.
.
تو که حاضرترین فرد ، میان جمعِ ما به اصطلاح حاضرانِ زمینی هستی !!
تو که هســـــتــــــــی!!!
تو که هرگــــــــز ، حتی لحظــــــــــه ای در این سالها و قرن ها ، غیبت نکرده ای !!!
پس چــــــــــــه میگویند این زمینیان ؟؟!!!
پس چه می انگارند ؟؟!!!
کجا به دنبال تو میگردند که نـــــمی یابَندَت؟؟!!!
.
.
.
شاید از شدّت حضور است که حاضر بودنت حس نمیشود !!
آری... شاید از شدت این حضورِ مــــــداوم است عشقِ من ...!
آری...
همچون خورشید که صبح تا غروب که میتابد کسی حواسش نیست که نور می گسترانده بر زمین و روشنایی میبخشیده ، تازه غروب که میکند میفهمیم رفته... و تیرگی و تاریکی شب غالب شده ، حالا نیاز به روشنایی های مصنوعی داریم برای ادامه زندگی ....
آری خورشیدِ عالم تابِ من ....
تو قرن ها ست غروب نکرده ای که کسی این طلوع و نور و روشناییِ مداومت را درک کند ...
من به فــــــــدای تمام بــــــودن ها و حضور عاشقانه ی مداومَت ...
زینبَ ت به فـــــــدایت سیــــد مــَـــهدی ام ...